رفتیم ماماینا رو رسوندیم بابای مهربون خسته مو دیدم همش میگفت شب بیا خونه ننه اینا ولی ما خیلی خسته ایم سرم درد میکنه دوماد تازه ام میاد ولی واقعا نمیتونم برم خیلی خوشحالم خونمون اینجور موقع ها که حوصله مهمونی ندارم راحت دراز میکشم فیلمی که دیشب دانلود کردمو میبینم هوراااا
خلاصه رفتیم تو خیابون هرکی که نیازمند به نظر میرسید و بچه کار بود بهش غذا دادیم امیدواریم قبول باشه خوش بحال اوناییکه امام حسین انتخابشون کرده بود تا ما واسط بشیم نذریشونو بخورن
الانم شام خوردیم و مسود داره سریال یلدارو میبینه باید برم ظرف بشورمبعد فیلم سینمایی زیبامونو ببینیم(فردا میگم چی دیدیم)
خیلی ناراحت رژیمو چاقی هستم خداکنه تو این چندروز انقد میخورم خیلی اضافه نکنم
پ.ن:داستان رژیمو بعدا تعریف میکنم الان حسش نیس
پ.ن2: فردا مسود صبح خونه نیست دلم نمیخواست بیرون برم ولی انگار مجبورم برم حالا صب تاکسی پیدا میشه ینی آیا؟
برچسب : نذریمون, نویسنده : pariomasooto بازدید : 15