یک روز با افسردگی!

ساخت وبلاگ
امروز از صب ناراحت بودم که چرا مسود کار نداره همش غر زدم گفتم سربازی آخر دنیا که نیس حالا ایشالله معافم میشی ولی قرار نیس تو دوران سربازی کار نکنی که!

خلاصه تا ظهر که ساقدوشام قرار گذاشتن برن بیرون منم تو رژیمم بستنی داشتم ولی همش فک میکردم برم کافه حداقل 14 تومن پولش میشه که قرار گذاشته بودم کمتر خرج کنم

بعدش یادم افتاد مانتوی پاییزی هیچی ندارم خلاصه قاطیه قاطی بودم

بیشتر از همه دلم برای مسود میسوزه

آرومم کرد رفتیم ولی رفتیم خیابونارو گشتیم که دوباره افسرده شدم چون نمیتونستم هیچی بخرم یه ست دیدیم با مسود که700 میشد ولی خوب الان پولش نیس بخریم

خلاصه ناراحت بودیم پیاده برگشتیم یادم افتاد چه نانای نازی دارم من

عاشقشم میمیرم براش میدونم تموم این مشکلاتم حل میشه به زودیه زود

پ.ن1:چه حس خوبیه مثل باکلاسا لیوان دمنوشم که چای سبزه کنارمه و همسرم درحال کتاب خوندنه

پ.ن2:کتاب "آرزوهای بزرگ" از چارلز دیکنز رو تو هوای پاییز و گرمای شومینه و چایی خوندم و تموم شد خیلی کتاب خوبی بود و فوق العادس و در کل کتاب به ضرب المثل از هر دست بدی از همون دست بگیری مشهوده

کتاب مربوط به پسری میباشد که پدر و مادرش از دنیا رفتن و در کنار خواهرش زندگی میکنه و زندگی فقیرانه ای داره و از اول کتاب ماجرایی براش پیش میاد که کل زندگیش عوض میشه و با آدمهای جدید آشنا میشه

چقد خوبه آدم موقع خوشیش بهترین آدمای زندگیشو فراموش نکنه یا بخاطر بیپولشون رهاشون کنه


برچسب‌ها: کتاب , یادداشت های یک تازه عروس همه چیز درباره عروسی پری و مسوت...
ما را در سایت همه چیز درباره عروسی پری و مسوت دنبال می کنید

برچسب : افسردگی, نویسنده : pariomasooto بازدید : 27 تاريخ : شنبه 20 آبان 1396 ساعت: 5:44