تالار عروسي سربازي!!!!
حدود ٤ روز پيش ميود فهميد ١ دي بايد بره نيروي انتظامي مرزن آباد سربازي!!!! منكه اوكي بودم ميزونستم اول خداهست بعدم ملي پارتي داريم ولي مسود و مامان داشتن سكته ميكرد.البته بيشتر نگرانيه ما بخاطر كار مسود بود كه اين چندوقت از شانس سرش شلوغه ...خلاصه بابا زنگ زد به هركي كه ميشناخت دايي كه اوووووت اصلا زحمت به خودش نداد....شب مسود موند خونمون كلي باهاش حرف زدم آروم شد...تا ١شنبه بايد صبر كنيم..خدا بخير كنه.....خلاصه اين از سربازي كه سر دلم مونده بود بيام اينجا بگم...ديشب رفتيم باغ تالارو ببينيم...واي عالي بود باغ تالار معطر تو فرديس....به ورودي داشت با پرده و نور زدر و گل آرايي رزو اركيده يه ورودي داشت پرده و نورپردازي بنفش كه از بالا گل و مرواريد آويزون بود همون اول ملي ذوق كردم بعد رفتم سالن رو هر ميز ٦ تا شمع كوچيكو دوتا بزرگ بود و روشن بود موقع رقص تانگو عروس و دوماد لامپو خاموش كردن اين شمعها خيلي رويايي شده بود ازاون فواره هام زدن....سالن بزرگ سقف بلند. بي ستوننن همه چي عالي فقط موزيك داغون كه مسودي گفت ماله خوده عروس دوماده....من گوشه و ته نشسته بودم كه مزاحم مهمونا نشم يه خانومه اومد جوون بود يه پالتو صورتي و شلوار سفيد و روسري سفيد صورتي خيلي شيك بود واقعا كيف كردم ديدمش رفت شلوارشو دراورد معلوم بود فاميل نرديك نيس لباسشم خيلي محلسي نبود خيليم معمولي نبود بعد حرف زديم فهميدم همسراشون باهم دوستن چقد از عروسيشون ناراحت بود رقص تانگو عروس و دومادو ديد گريه كرد دلم سوخت براش خونواده شوهرش اذيتش كردن...كلي نصيحتش كردم خلاصه باهم جور شديم بعد شام رفتيم بيرون كلي عكس گرفت..واقعا دلم ميخواد بعد عروسيم اونجوري به خودم برسم...كلي خبر ديگه دارم كه الان نميگم فردا ميگم