مسود كوچولوي خودمممممم

يه سه روز با مسود و خونوادش رفتيم عروسي دخترعموي آقا مسودي...نميخوام جنبه هاي منفيه مسافرتو بگم دلم ميخواد جاهايي كه دلم براي مسود لرزيده رو بگم...اول از همه وقتي داشتيم براي جمابندون ميرفتيم بااون نگاهها و با اون چشاي شبطونش بهم ميفهموند چقد خوشگل شدم بعداز پاره شدنم زيپم تو عروسي زود رفت برام نخ و سوزن گير اورد منتظر موند تا برم بهش بگم زنعموش دوخته ديوونشم ديوونه...قبل شام زنگ زد ببينه تنهام خوبم شام خوردم يانه...ميدونم براي شما اين مسايل شايد عادي باشه اما براي منكه اونجا غريب بودو شوهرم انقد هوامو داشت يه دنيا بود دنيا....موقع قاطي كنارم بود دستمو گرفته بود ازاينكه دستشو انقد با آرامش بعداز مدتها گرفته بودم داشتم كيف ميكردم...روز عروسي با همون برق چشماش بهم ميگفت خوشگل شدم موهام خوب شده بااينكه ساده بود فقط يه تاج گل زدم كراوتشو براش مرتب ميكردم باورم نميشد شوهرمنه مسود منه چقد تو اين نه سال منتظر همچين روزايي بوديم كه مسود بشه شوهرم باهم بريم عروسي...ظهر داشتم به زنعموش كمك ميكردم تو ظرف شستن مسودينا خوابيدن من رفتم اتاق دراز كشيدم يهو ديدم مثل بچه ها با بالشش اومده ميگه پري انگار خواب بد ديدم دلم برات تنگ شد اومد بغلم كرد خوابيديم الان كه بهش فك ميكنم دلم ميلرزه...اما بعدش كه كاراش بهم ريخت ناراحت بود افسرده بود طاقت نداشتم اين حالشو ببينم سعي ميكردم حالشو خوب كنم...وقتي بي مسيوليتي خونوادشو ديدم بيشتر دلم براش سوخت از خدا ميخوام بخاطر مسود زودتر ما عروسي كنيم تا من بتونم راحتتر به مسود برسم مسودم خيلي سختي ميكشه من فقط آرامششم ... شباييكه باهم بوديم تازه فهميديم آرامش زندكي مشترك چيه وقتي بريم خونمون خوشبخت ميشيم كمتر به مشكلات  مالي فك ميكنيم..ما عاشق هميم فقط زير مشكلات مالي داريم له ميشيم..مسود هنوزم رو حرفشه ميگه آذر عروسيمونه اما فقط ٢٠ روز وقت داره تالار بگيريم اگه قسمتمون باشه مطمينم پولش جور ميشه تو اين يساله عقدمون خدا هيچ وقت مسودو شرمنده من نكرده مطمينم الانم كنارشه مطمينم شرمندش نميكنه....پارسال اين موقع رو قشنگ يادمه بعداز بزن برقص اين موقع از حموم اومدم استرس داشتم ولي راحت خوابيدم چون منو مسود فردا بهترين روزمون بود ماله هم ميشديم...فردا اولين سالگرد عقدمونه...خوشحالم يكسال كنار مسود گذروندم

همه چیز درباره عروسی پری و مسوت...